معنی امپراطوری کشور هندوستان
حل جدول
موریا
نخستین امپراطوری کشور هندوستان
موریا
اولین امپراطوری کشور هندوستان
موریا
امپراطوری مغولی هندوستان
گورکانیان
نخستین امپراطوری هندوستان
موریا
اولین امپراطوری هندوستان
موریا
هندوستان
کشور عجایب
کشور هفتاد و دو ملت
پایتخت کشور هندوستان
دهلی نو
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
امپراطوری. [اِ پ ِ] (حامص) رجوع به امپراتوری شود.
هندوستان
هندوستان. [هَِ] (اِخ) هند. هندستان. کشور هند:
خورد خواهد شاهد و شاه فلک محروروار
آن همه کافور کز هندوستان افشانده اند.
خاقانی.
پیل آمد از هندوستان، آورده طوطی بیکران
اینک به صحرا بی نشان طوطی است مانا ریخته.
خاقانی.
از نظاره موی را جانی که هر مویی مرا
طوطی گویاست کز هندوستان آورده ام.
خاقانی.
مدتی از نیل خم آسمان
نیل گری کرد به هندوستان.
نظامی.
آن شنیدستی که در هندوستان
دید دانایی گروهی دوستان.
مولوی.
رجوع به هند شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
شاهنشاهی شاهنشاهی کردن، سلطنت و حکومتی که در را ء س آن امپراطور قرار دارد، مجموعه ممالک و نواحیی که تحت سلطنت امپراطور است شاهنشاهی، مجموعه ممالکی که تحت نظر دولتی مقتدر اداره شود.
فارسی به ایتالیایی
impero
معادل ابجد
1571